۷ مطلب توسط «NO LONGER HUMAN» ثبت شده است

🌷نمره ی مستمر انشا به همراه دلایل🌷

همیشه سعی کرده ام بین درس ها و تکالیف دروس مختلف، هیچ فرقی نگذارم. برای من انشا، ریاضی، شیمی، هنر، زیست و ... هر کدام جایگاه خاص خود را دارند و همیشه تکالیف مربوط به انشا را سر وقت و با اشتیاق انجام می‌‌دهم.

سر کلاس انشا خیلی شاد و پرانرژی هستم و خیلی مایل هستم انشای خود را در کلاس بخوانم (اگر وقت اجازه دهد).

از آنجایی که امسال کمی حجم درس ها زیاد است، نوشتن انشا مخصوصا موضوعاتی که دبیر مربوطه، متناسب با روحیات و سن و سال ما انتخاب نموده اند، باعث حال خوب و تشویق بیشتر ما دانش آموزان به نوشتن بهتر موضوعات خاص و جالب می شود. 

در جلسه ی روز شنبه، بازی خلاقانه و مهیجی توسط دبیر محترم طراحی گردید که خیلی سرگرم کننده بود و کلی به همه ی ما خوش گذشت و اصلاً دوست نداشتیم زنگ تمام شود.

با توجه به اینکه همیشه در کلاس مشارکت داشته ام و تکالیف را کامل و سر وقت در وبلاگ آپلود کرده و نسخه ی دست‌نویس را نیز همیشه با خود در کلاس داشته ام و همچنین رسمی نویسی را تا حدودی رعایت کرده ام و به غیر از نقل قول ها معمولاً گفتاری و عامیانه نمی نویسم و غیبت هم نداشته ام، اگر دبیر محترم صلاح بدانند و نمره ی کامل را به من دهند، خیلی خوشحال می‌شوم و از ایشان سپاسگزارم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NO LONGER HUMAN
    • چهارشنبه ۱۱ آبان ۰۱

    🌸تکلیف جلسه ی سوم🌸

    نوشتن اتفاقاتی که در داستانمان رخ خواهد داد، به صورت علت و معلول:

     

    آیو در سرزمین بدون خورشید نفرین شده گیر افتاده است. دوست دارد از قدرتش استفاده کند ولی آن سرزمین او را در خود حبس کرده است و انگار هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.

    مدرسه ای بزرگ با مجسمه ها و تابلوهای عجیب در داخل مدرسه و مدیری که هیچ گاه در مدرسه نیست و در اتاقش همیشه قفل است چون هیچ کس اجازه ی ورود به آن را ندارد.

    دانش آموزان همگی همانند ربات هایی ازین سو به آن سو

    می‌روند و گویا هیچ حس خاصی به اینکه امروز اولین روز مدرسه است ندارند! چشمان بی روح و حرکات کوکی آنها فکر آیو را به خود مشغول می کند.

    مجسمه هایی که در شب حرکت می کنند و اگر نزدیکشان شوید، به سمت شما حمله می کنند! دست و پاهای بلندشان را در هوا تکان می دهند و همین طور ماکت کلاس زیست؛ که از ساعت ۸ شب اگر در راهرو های مدرسه در حال قدم زدن باشید به شما حمله ور می شود!

    خلافکار های حرفه ای که در داخل ساختمان های نیمه کاره ی اطراف مدرسه نگهبانی می دهند و اگر به قلمرو آنها وارد شوید، با شمشیر شما را تهدید می کنند.

    مدرسه ای که گویا همیشه شب است؛ شاگردان و معلمانی که دائم کارهای تکراری را انجام می دهند و هیچ حسی نسبت به یکدیگر ندارند. 

    آیو می خواهد خورشید را به شهر برگرداند ولی در این شهر قدرتش را از دست داده است. او باید خلافکار های ماهری که داخل شهر هستند را شکست دهد تا از طریق آن به مدیر مدرسه برسد.

    او برای رسیدن و جنگیدن با خلافکار ها، باید از تونلی ترسناک عبور کند که در آن روحی سرگردان که تسخیر شده است با سرعت نور هر دفعه کل تونل را طی می کند و دوباره بر می گردد و همیشه در تونل شهر می توانید او را در حال رفت و آمد ببینید.

    آیو در این تونل با تابلوهای معرفی شهر هایی روبه رو می شود که این شهر ها حتی وجود خارجی هم ندارند و تونل به آنها راه ندارد!

    پس آیو از چه راهی باید به خلافکار ها برسد؟

    آیا او موفق می شود خورشید تابان را به شهر برگرداند؟

    ☆پایان☆

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NO LONGER HUMAN
    • جمعه ۲۹ مهر ۰۱

    🌸تکلیف جلسه ی دوم🌸

    کلاه آفتابی سیاه رنگش را کمی جا به جا می کند. روسری اش رو محکم از پشت گره می زند. شلوار سیاه رنگش را تا مچ تا می کند و با کیسه ی سبزی که در دست دارد داخل جوی می پرد. واقعا به نظر نمی آید پنجاه سال سن داشته باشد. انگار خیلی خیلی جوان تر است. کیسه ی سبزش را باز می کند و در مسیر آب جوی قرار می دهد ولی موفق نمی شود و دوباره همین طور با جریان آب، تند تند می دود. سرعت آب زیاد است و بچه گربه‌ی بیچاره با این سرعت آب نمی تواند خود را نجات دهد و به کمک احتیاج دارد. این بار کفش های سفید رنگش را هم از پای در می آورد و به گوشه ای می اندازد. آن طرف پل می ایستد، شاید بچه گربه را از آب بگیرد ولی بچه گربه در زیر پل گیر کرده است. زن نسبتا جوانی با تیپ خاکستری و کیفی در دست از پیاده رو می‌‌گذرد. به او نگاه می کند و می خندد و می گوید "این بچه گربه چه ارزشی دارد ، که می خواهی او را نجات دهی؟!"

    "تو باید مراقب خودت باشی!"

    زن قهرمان با تعجب نگاهش می کند و می گوید:《 به جای این حرف ها بیا کمک کن!》.

    ولی زن جوان می گوید:《 من وقت خودم را بخاطر گربه هدر نمی دهم!》.

    و دست زن قهرمان را می گیرد و از او می خواهد که بیرون بیاید.

    حالا دیگر به زور می‌خواهد او را بیرون بکشد ولی زن قهرمان اجازه نمی دهد و او را کمی هل می دهد. زن جوان سطلی را بر می دارد و از آب جوی پر می کند و روی پل می ریزد و با خنده می‌گوید:《بچه گربه ها از آب بدشان می آید》.

    و می خندد.

    قهرمان از او می خواهد تی کنار مغازه را به او دهد و به او کمک کند ولی زن جوان عمدا تی را به گوشه ای دیگر پرتاب می کند و می گوید:《تو نباید او را نجات دهی! آن موجود خودش باید برای بقای جان و عمرش تلاش کند!》.

    زن قهرمان از جوی بیرون می آید و تی را در دستانش می‌گیرد. با همان تی زن سرکش را به عقب می‌راند و آرام به او می‌گوید:《من آن حیوان بیچاره را نجات می‌دهم و تو هم نمی توانی مانع من شوی!》.

    و دوباره به سمت جوی بر می گردد. خم می شود تا زیر پل را ببیند. دسته ی تی را آرام زیر پل می برد و گربه ی کوچک را که زیر پل گیر کرده بود به آرامی به سمت خود هل می دهد. زن جوان باز هم مانع کمک می‌شود ولی زن قهرمان آرام گربه را با کیسه ی سبزرنگش می گیرد. از جوی بیرون می‌پرد و با خوشحالی از اینکه جان یک موجود کوچک دوست داشتنی را نجات داده است‌، او را به کلینیک مخصوص حیوانات که در انتهای خیابان است می‌برد. از دور به زن جوان با لباس خاکستری اش نگه می‌کند و با خودش می گوید:《او واقعا به کمک احتیاج دارد چون قلبی در سینه ندارد》.

    🌸پایان🌸

    پیش نویس

    ویژگی های شخصیت ها

    ◇شخصیت قهرمان◇

    ◇کلاه آفتابی سیاه

    ◇روسری تیره رنگ

    ◇مانتوی بنفش تیره

    ◇شلوار سیاه یا سرمه ای

    ◇کفش سفید

    ◇نسبتا تپل

    ◇تقریبا ۵۰ سال سن

    ◇قد نسبتا بلند

    ◇بدون آرایش

    ◇با کیسه ی سبز در دست

    ◇شخصیت ضد قهرمان◇

    ◇تیپ خاکستری

    ◇مقنعه ی سیاه

    ◇مانتوی خاکستری

    ◇شلوار سیاه

    ◇نسبتا جوان

    ◇کیف خاکستری

    ◇پوست نسبتا روشن

    🌸🌸

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NO LONGER HUMAN
    • پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱

    🌻توصیف ۲ شخصیت که در خیابان دیده ایم🌻

    ◇شخصیت اول◇

    شغل: رفتگر

    قد بلند اما قوز کرده

    خسته اما امیدوار ( با لبخندی بر روی لب)

    دست های پینه بسته

    کلاه نازکی که موهای کم پشتش را پوشانده است

    پاهایش کمی می لنگید

     

    ◇شخصیت دوم◇

    شغل: پلیس راهنمایی رانندگی

    قد متوسط و راست قامت

    صورت جوان و جدی

    کفش های واکس زده

    با تابلوی ایست در دست راست و قبض جریمه در دست دیگر

    با سوتی بر گردن آویخته

    عینک آفتابی زده است

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NO LONGER HUMAN
    • جمعه ۱۵ مهر ۰۱

    🌹تکلیف جلسه ی اول🌹

    به نام خدا

     

    این دو شخصیت یکدیگر را در هواپیما ملاقات کردند و در هوایپیما کنار هم نشستند.

     

    -سلام ببخشید میتونیم انگلیسی حرف بزنیم؟

    -بله حتما

    -چهره ی شما شبیه افراد آسیایی هست، شما کره ای هستید یا ژاپنی؟

    -اهل ژاپن هستم. شما اهل کجا هستید؟

    -من ایرانی هستم.

    -از هم سفری با شما خوشحالم.

    -همچنین:)

    -چه رشته ای میخونی؟

    -فعلا معماری دانشگاه شریف تهران میخونم اما علاقه مندم بعد اتمام درسم، به ژاپن مهاجرت کنم و معماری ژاپنی یاد بگیرم.

    اگر من به عنوان فرد خارجی وارد کشورتون شم رفتار مردم با من چطوری هست؟

    -ما ژاپنی ها از دانشجوهای خارجی خیلی استقبال می کنیم. چون در حال حاضر در دانشگاه خیلی خوبی درس میخونی، بهت پیشنهاد میکنم برای دانشگاه ملی توکیو آزمون ورودی بدی و اونجا تحصیل کنی:)

    -شرایط آزمون ورودی چطوری هست؟

    -برای این آزمون باید سخت مطالعه کنی و مطالب درسی هست ولی فکر کنم برای دانشگاه شما آزمون راحت باشه.

    -چقدر عالی! من شنیدم ژاپنی ها یه خرده جدی هستن، اون وقت خارجی ها رو تو جمعتون راه میدین؟

    -بله کمی جدی هستیم ولی در عین حال مهمان نواز هم هستیم.

    -با مدرک زبانگ انگلیسی به تنهایی، میتونم وارد دانشگاه توکیو بشم و اینکه زبان ژاپنی در چه سطحی مورد نیاز هست؟

    -متاسفانه مردم ژاپن زیاد انگلیسی صحبت نمی کنند ولی برای تحصیل در دانشگاه، مدرک زبان انگلیسی کافی هست.

    -بورسیه ی ژاپن چه ویژگی هایی داره؟

    -هزینه ی تحصیل و خوابگاه به صورت رایگان در اختیارتون قرار می گیره.

    -خیلی ممنونم. راستی خود شما تو چه دانشگاهی تحصیل می کنین؟

    -من در دانشگاه ملی توکیو استاد هستم. اگر به ژاپن اومدی میتونم راهنماییت کنم:)

    -وای چقد عالی فکرشو نمی کردم دبیر باشید!

    -منم خیلی خوشحال شدم با کسی که این قدر به ژاپن علاقه مند هست، آشنا شدم

     

    هواپیما به مقصد می رسد.

    -از آشنایی باهاتون خوشحال شدم امیدوارم هر چه زودتر هم رو ببینیم.

    -به امید دیدار!

    🌌پایان🌌

     

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NO LONGER HUMAN
    • چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱

    🌻تکلیف جلسه ی اول🌻

    ویژگی های کاراکتر طراحی شده

    ویژگی های ظاهری

    ◇دختر

    ◇موهای بنفش کمرنگ و کوتاه و صاف

    ◇چشم های آبی

    ◇نسبتا لاغر

    ◇موهای چتری

    ◇عینکی 

    نام

    ساکورا (این اسم به ژاپنی به معنی شکوفه های گیلاس هست)

    ملیت

    ژاپنی

    سن

    ۲۳ سال

    شغل

    معلم دانشگاه توکیو ژاپن

    (او در همین دانشگاه هم درس خوانده است)

    ویژگی های اخلاقی

    ◇به شدت بادقت

    ◇با پشتکار

    ◇نسبتا کم حرف

    ◇کتاب زیاد می خواند

    ◇متواضع 

    ◇منطقی

    ◇در کارهایی که به او واگذار میشود وسواس و دقت زیادی دارد و کارهایش را به بهترین نحو انجام میدهد

    تایپ شخصیتی

    ISTJ

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NO LONGER HUMAN
    • چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱

    معرفی

    به نام خدا

    روشا رفاهی هستم کلاس ۹.۴

    حوزه انتخابی: داستان نویسی🌹

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NO LONGER HUMAN
    • سه شنبه ۵ مهر ۰۱
    نویسندگان